• 1 روز پیش

  • 0

  • 09:06

ناسپاسی

صدا از صَلا
0
توضیحات


دست‌هایم را که می‌فشاری، هنوز گرمای سال‌ها نوازش را حس می‌کنم، اما چشم‌هایت، مادر، پر از پرسشی سنگین است که جوابی برایش ندارم. هر قدمی که به این درب جدید نزدیک‌تر می‌شویم، تکه‌ای از قلبم در خانه جا می‌ماند. این نه فرار است، نه فراموشی؛ این ناتوانی تلخ پسری است که می‌خواهد سایه‌بان باشد، اما می‌بیند که دیگر توان تحمل باران تنهایی‌اش را ندارد

اینجا، در آستانه “آسایشگاه”، من نه تو را رها می‌کنم، بلکه تو را به دستانِ مراقبانی می‌سپارم که قول می‌دهند شب‌ها بیدار بمانند. با هر قفل در که پشت سرم بسته می‌شود، هزاران خاطره از آشپزخانه، از لالایی‌ها، و از آغوش امنت فریاد می‌زنند. ای کاش می‌توانستم زمان را متوقف کنم و دوباره همان کودک کوچک شوم که نیازش فقط حضور تو بود. این خداحافظی نیست؛ این سخت‌ترین شکلِ “دوستت دارم” است که مجبور شدم به زبان بیاورم.



با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads